بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
امام حسن علیه السلام با نسل جوانی مواجه بود که اموال و غنایم حاصل از پیروزی های مسلمانان را در اختیار داشت و تدریجاً روحیه رفاه طلبی و دنیازدگی پیدا کرده بود.
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: امروز سالگرد میلاد با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام است. از یک منظر می توان امام حسن علیه السلام را مظلوم ترین شخصیت در خاندان پیامبر صلوات الله علیه دانست؛ یکی از مظلومیت های آن حضرت این است که ما شیعیان، آن گونه که باید و شاید با زندگی ایشان آشنا نیستیم، تحلیلی از کارهای برجسته ایشان نداریم و به دنبال پاسخی برای اتهاماتی که دشمنان به ایشان زده اند، نبوده ایم؛ حتی طی چهارده قرن گذشته از صدر اسلام تاکنون، مورخان شیعه آن گونه که باید به حوادث زمان امام حسن و آنچه موجب صلح آن حضرت با معاویه شد و آثار این صلح نپرداخته اند. آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی در این خصوص است که پیشتر بخش نخست آن منتشر شد و هم اینک بخش دوم آن تقدیم نگاهتان می شود:
اولین مشکل امام امیرالمؤمنین در ابتدای خلافت وجود بخشی در عالم اسلام بود که از اسلام بی خبر بودند و تحت ریاست و مدیریت کسی قرار داشتند که در دل علاقه ای به اسلام نداشت. لذا ایشان چاره ای جز جنگیدن با معاویه نداشت. در جنگ صفین عده زیادی از اصحاب بدر و دیگر دوست داران اهل بیت و نیز تعداد زیادی از کسانی که از حکومت خلیفه سوم سرخورده شده بودند و به جمع یاران علی پیوسته بودند، شهید شدند؛ کسانی مثل عمار که حجتی بر علیه معاویه بودند و باعث می شدند امیرالمؤمنین بتواند به جنگ با معاویه ادامه دهد.
اما این شرایط در زمان امام حسن ( ع) تغییر کرد. دیگر نه اصحاب بدر بودند؛ نه کسی مثل عمار بود؛ نه یاران مخلصی که سال ها برای اسلام جنگیده بودند و فداکاری کرده بودند؛ امام حسن علیه السلام با نسل جوانی مواجه بود که اموال و غنایم حاصل از پیروزی های مسلمانان را در اختیار داشت و تدریجاً روحیه رفاه طلبی و دنیازدگی در بسیاری از افراد قشر خاکستری جامعه رواج پیدا کرده بود و از همین رو علاقه ای به جنگ و جهاد نداشتند و از جنگ خسته شده بودند. امام حسن در چنین شرایطی به خلافت رسیدند. معاویه هم با شیطنت، خواص سپاه آن حضرت را خریده بود و کار به جایی رسیده بود که بسیاری از نزدیکان امام حسن دیگر دل خوشی از جنگ نداشتند؛ حتی گروهی از ایشان رسماً به همراه فرمانده شان به سپاه معاویه ملحق شدند. کار به جایی رسید که کسانی از یاران امام مجتبی حاضر شدند آن حضرت را ترور کنند! عده ای از کسانی هم که علاقمند به جنگ با معاویه بودند، اعتراض داشتند که چرا امام حسن کوتاه می آید؟ اما ایشان اسراری از درون اصحاب خودش و رفتارهایشان می دانست که آن ها نمی دانستند.
سرانجام، زمانی که امام حسن حاضر شدند با معاویه بجنگند، چهار هزار سرباز، در مقابل حداقل شصت هزار سرباز معاویه در اختیار داشتند. در این میان توطئه های معاویه چنان آن حضرت را در غربت فرو برده بود که معاویه به خود جرأت می داد برای آن حضرت پیام بفرستد که « فَاحْذَرْ أَنْ تَکُونَ مَنِیَّتُکَ عَلَی یَدَیْ رِعَاعِ النَّاس ؛ 1 بترس از اینکه افرادی پست و بی هویت تو را به قتل برسانند!»
در چنین شرایطی امام حسن علیه السلام بر سر دو راهی قرار گرفت: جنگی را شروع کند که در آن خودش و اصحابش بی ثمر به شهادت می رسند و فاتحه دستگاه تشیع خوانده می شود. چون معاویه همان گونه که توانست لعن بر علی را به عنوان یک فریضه در میان همه مسلمانان رواج دهد، می توانست لعن بر امام حسن را ترویج دهد و در مدت کوتاهی فاتحه اهل بیت خوانده شود. مگر در نتیجه تبلیغات معاویه در شام، مردم از شنیدن خبر شهادت امیرالمؤمنین در مسجد کوفه و در حال نماز تعجب نکردند و نگفتند مگر علی نماز هم می خواند!؟ معاویه می توانست با ادامه چنین فتنه ای اسلام اصیل را از بین ببرد و آنچه خودش می خواست را به جای اسلام معرفی کند. راه دیگری که پیش روی امام حسن قرار داشت، این بود که با خون دل، دندان روی جگر بگذارد، و ملامت دوست و دشمن را بشنود، تا زمینه ای را فراهم کند و مردم به حدی از رشد فکری و فرهنگی برسند که بنی امیه را بشناسند و بفهمند این ها مسلمان واقعی و ملتزم به احکام اسلام نیستند.
امام حسن عیله السلام با توجه به شرایط فکری و فرهنگی جامعه و دغل بازی و حیله گری دشمن راه دوم را در پیش گرفت. آن حضرت صلح نامه را به صورتی تنظیم کرد که از همان روز اول عقد صلح نامه معاویه شروع به مخالفت و نقض عهد کرد و از همین جا رسوایی معاویه و بنی امیه آغاز شد؛ چون هر عاقلی می فهمید نقض عقد کار درستی نیست. کار معاویه به جایی رسید که در نخیله سخنرانی کرد و گفت: ای اهل عراق! من با شما نجنگیدم که شما را وادار به نماز و روزه کنم؛ من برای وادار کردن شما به حج با شما نجنگیدم؛ من با شما جنگیدم، تا بر شما ریاست کنم! جنگ من با شما برای ریاست بود. لذا من از امروز به قراردادی که با حسن بستم، ملتزم نیستم. بعد هم صلح نامه را پاره کرد و زیر پا انداخت.
این رفتارهای معاویه و عهدشکنی های او موجب شد مردم تدریجاً از خواب غفلت بیدار شوند و بفهمند بنی امیه چگونه کسانی هستند. امام حسن از ابتدا معاویه را می شناخت و می دانست سرانجام کار او چه خواهد شد؛ اما باید به مردم بفهماند که سر و کار شما با چنین کسی است؛ کسی که به تصور شما یکی از اصحاب پیغمبر و خال مؤمنین است. تدبیر امام حسن این بود که مردم بنی امیه را بشناسند و همین امر موجب شد که زمینه برای قیام سیدالشهدا علیه السلام فراهم شود. اگر مردم بنی امیه را نشناخته بودند، شهادت سیدالشهدا هم تروری می شد، مثل بسیاری از موارد مشابه که بی نتیجه ماند. صلح امام حسن زمینه ای شد برای این که مردم بنی امیه را بشناسند و پس از قیام امام حسین و شهادت آن حضرت تدریجاً بیدار شوند و به مخالفت با بنی امیه بپردازند. در این میان اصل تشیع محفوظ ماند و فرصتی پیدا شد که ائمه بتوانند فرهنگ اسلام و عقاید تشیع را در میان مردم رواج دهند.
پس بقای اسلام مرهون تدبیر امام حسن است؛ و به گفته مرحوم شیخ راضی آل یاسین داستان کربلا قبل از اینکه حسینی باشد، حسنی است. امام حسن بود که زمینه کربلا را فراهم کرد. داستان کربلا در صورتی اثربخش بود و جای خودش را باز می کرد که مردم این شناخت را پیدا کرده و از خواب غفلت بیدار شده باشند. در غیر این صورت می گفتند یزید که جانشین پیغمبر است؛ مثل خلیفه اول و دوم و سوم. مگر نه این که معاویه با تبلیغات خود بالاترین واجبات را تبعیت از کسی معرفی کرده بود که مردم با او بیعت کرده اند؟ اما زمانی که خود پیمانش با امام حسن را نقض کرد، مردم فهمیدند همه این حرف ها بازی برای فریب آنها بوده است.
حال، آیا باید چنین کسی که با این تدبیر بقای اسلام مرهون اوست، در جامعه ما ناشناخته باشد؟ ما نباید غفلت کنیم از این که در کنار امام حسین علیه السلام، امام مظلوم دیگری هم داریم که حق او ناشناخته مانده است و در هر فرصت سعی کنیم نسبت به آن حضرت ادای وظیفه کنیم.
اما درسی که ما از زندگی امام حسن می گیریم الگوبرداری از صبر آن حضرت است. آن حضرت یکی از بارزترین الگوهای صبر است. صبر و تحمل امام مجتبی در برابر خون دل هایی که خورد و دشنام ها و ناسزاهایی که شنید، آدمی را مبهوت می کند.
درس دیگر ما از زندگی آن حضرت این است که بزرگ ترین آفت جامعه اسلامی ضعف شناخت است؛ سطح فرهنگ مردم آن زمان و توان تشخیص شان بسیار ضعیف بود؛ به فرمایش مقام معظم رهبری آنها بصیرت نداشتند؛ تا جایی که به راحتی با جعل یک حدیث و یا یک رفتار مزورانه فریب می خوردند و به کسانی مثل خاندان پیغمبر اعتراض می کردند که چرا شما ایجاد اختلاف کردید؟ مگر نه این که امروز هم کسی مثل سید قطب در کتاب تفسیرش به نام فی ظلال القرآن ، شیعه را از اولین کسانی معرفی می کند که بذر اختلاف را در جامعه اسلامی افشاندند؟ به عقیده آنها مسلمانان، همه تابع خلیفه اول و دوم بودند، اما شیعه با طرح مساله امامت علی بین مسلمانان ایجاد شکاف کردند! این ثمره تبلیغات شیاطین و وارونه جلوه دادن امر است.
همه این بلاهایی که از ابتدا تا کنون بر سر مسلمانان آمد به خاطر بی بصیرتی خواص و سطح پایین فرهنگ جامعه بوده است. اگر ما بخواهیم به این گرفتاری ها مبتلا نشویم، باید سعی کنیم با این آفت مبارزه کنیم. هر چه حقایق بیشتر روشن شود، سطح فهم مردم بالا برود، قدرت قضاوت شان بیشتر شود و بهتر بتوانند تشخیص دهند، کمتر به این مصائب دچار می شویم. اصرار مقام معظم رهبری برای برگزاری تریبون های آزاد برای همین است که کسانی که شبهات و سوالاتی دارند، آنها را مطرح کنند، تا شبهه ها در دل ها نهفته نماند. این، درسی مهم و مسأله ای بسیار کلیدی برای برنامه ریزی در حال و آینده برای پیشرفت اسلام و فراهم شدن زمینه برای ظهور ولی عصر عجل الله فرجه الشریف است.
مساله دوم اینکه بسیاری از انحرافات ساده اندیشان زمان ائمه علیهم السلام ناشی از خوشبینی بیجا نسبت به بعضی افراد بود که اسم و عنوانی کسب کرده بودند. اخلاق اسلامی اقتضا می کند انسان نسبت به دیگران بدگویی نکند، سوءظن نداشته باشد، غیبت و بدگویی نکند؛ اما شیاطین از این زمینه ها سوءاستفاده کردند. آنها ابتدا مناقب دروغینی برای برخی افراد درست کردند و آن را ترویج دادند و بعد به بهانه جلوگیری از اهانت به برادر مسلمان و صحابی پیامبر مانع انتقاد از ایشان شدند. حتی امروز عده زیادی از علمای بزرگ اهل تسنن معتقدند که تمام اصحاب پیغمبر در حکم معصومند . مستند آنها هم حدیثی جعلی است که پیامبر فرمود: اصحابی کالنجوم بایّهم اقتیدتم اهتدیتم ! اصحاب من مثل ستارگان هستند و به هر کدام از آنها اقتدا کنید، هدایت می شوید!
این فرهنگ عوام فریبانه و شیطانی کمابیش در جامعه شیعه هم نفوذ پیدا کرده و کسانی از روی خوشبینی و علاقه شخصی مورد احترام قرار می گیرند و مردم تصور می کنند که او بتی است! مگر کسی که روزی خدمتی کرده، آدم بزرگی بوده و یا در جنگ شرکت کرده، تا ابد مصون از خطا و اشتباه است؟ مگر بعضی از کسانی که امام حسین را در کربلا شهید کردند، روزی در رکاب علی با معاویه نمی جنگیدند!؟ شمر بن ذی الجوشن یکی از اصحاب علی بود که در جنگ صفین در رکاب علی با معاویه می جنگید؛ پس چون از اصحاب علی بود، ما هم همیشه به او احترام بگذاریم!
پی نوشت:
1. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 32.
{{name}}
{{content}}